کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

مسافرت یزد

پسری مامان آخرین هفته سال 93 بابا مجید برای یه کار اداری باید میرفت یزد و پیشنهاد داد که من و شما هم همراهش بریم. ما هم که همیشه آماده سفر. به عمو هادی که میشه پسر عموی بابا هم پیشنهاد داد و اونم همراهمون اومد. سفر کوتاهی بود ولی برای تو تجربه خوبی بود. شروع همه سفرهای ما با یه رختخواب پهن شده عقب ماشین شروع میشه و یه پسر خوابالو توش بعد پسرک کم کم حرکت میکنه و به اینجا نقل مگان میده..اصلا هم قضیه خطرناک بودن براش مهم نیست که نیست. و البته که بابامجید و عمو هم کم از شیطنت ندارند و یاد ایام میکنند که خودشون چقدر آتیش سوزوندند. یکم که میگذره موشمون گشنش میشه و میاد سراغ کولی تغذیه اش خیلی هم از دیدن تغذیه هایی ک...
28 اسفند 1393

تولد پارسا

امسال هم مثل سالهای قبل خاله مهلا دوست مامان مهسا تولد پسر گلش را که چهارم فروردینه اواخر اسفند گرفت و من و شما هم رفتیم تولد. خیلی هم خوش گذشت. اولش که شما متعجب از شیطنت و جیغ کشیدنهای پسرهای دبستانی بودی و از دور نگاهشون میکردی ولی کم کم خودت هم شروع کردی به شیطنت و بود بدو کردن.  این کیک تولد پارسا که عمه پارسا براش درست کرده بود و تقریبا همه این نوشته که با خمیر فندانت بود را خوردی و خیلی هم دوست داشتی. کیان چطوری وقتی همه اینطوری تو زمین و هوا معلقند تو صاف نشستی؟   و همچنان جدی و مصمم در مورد کادوها ولی نتونستی مقاومت کنی ها کاش من میدونستم تو فکرت چی میگذره...با اینهمه دقت...اینقدر...
25 اسفند 1393

پسرک و خرید اسپری

پسر مامان...با هم رفته بودیم مغازه برای خرید و یهو برق گرفتت که مامان من اسپری تام و جری میخوام....برام بخر...حالا هنوز کلی از عطرت مونده و دیگه نمیزنی و میگی نمیخوام ولی چون دیده بودی بابا زیر بغلاش اسپری میزنه و این اسپری هم عکس تام و جری داشت گفتی میخوام....مامانم که نه تو دهنش نیست.... حالا خریدنش یک طرف و یاد دادن به تو که تو چشمای خودت و بقیه اسپری نکنی یه طرف دیگه..... کیان در حال اموزش اسپری زدن..اخه هم حتما باید زیر بغل بزنه..نمیشه که یه کاریش شبیه باباش نباشه. با لباس نشد..داره با زیرپوش امتحان میکنه اول باید نگاه کنم سوراخ اسپری را پیدا کنم.... بعدم با هیجان پیس کنم زیر بغلم....   &nbs...
20 اسفند 1393

کیان و خانه تکانی اخر سال

پسری در کنار همه شیطنت ها و بهم ریختگیهات ولی به شدت اماده کمک کردن به مامانی و کمک میکنی. تو خونه تکونی هم سنگ تمام گذاشتی    مامانی لطفا بزرگ شدی لوس نشو و به همسرت هم در کارهای خونه همینطور کمک کن...افرین پسر گلم...ابروی منو نبری بگه چه پسر لوس و تنبلی تربیت کردما چیدمانم برام کردی. دیگه من اصلا غصه دارم....کار دارم؟     ...
20 اسفند 1393

3.5 سالگی

پسر مامان 7 اسفند 1393 شما 3.5 ساله شدی. شیطون و بلا و شیرین زبون. یکی از ویزگیهات اینه که یک لخظه نمیتونی اروم بشینی تا من یک عکس ازت بگیرم تازه شکلکم در میاری خنده زوری هم میکنی این عکسها زوری از بین شیطنتهات در اومده....فقط خواستم عکس 3.5 سالگیتو داشته باشی دیگه حرفی برای زدن ندارم.   ...
10 اسفند 1393
1